اعترافات عجیب مرد کلنگی در خانه وحشت ؛ همسرم را کشتم چون روابط عاطفی نداشتیم

ترس و دلهره عجیبی وجودم را فرا گرفت،پاهایم روی پدال خودرو می لرزید،به هر سو نظرمی افکندم بر وحشتم افزوده می شد. معتادان در گعده های چند نفره دور هم نشسته بودند. عده ای نیز در دو سوی خودروام قرارگرفتند.
تاریخ: 28 آبان 1403
شناسه: 126848

حادثه 24 - ترس و دلهره عجیبی وجودم را فرا گرفت،پاهایم روی پدال خودرو می لرزید،به هر سو نظرمی افکندم بر وحشتم افزوده می شد. معتادان در گعده های چند نفره دور هم نشسته بودند. عده ای نیز در دو سوی خودروام قرارگرفتند.

زن خمار مقابلم ایستاد و جملات نامفهومی را بر زبان جاری می کرد. درها را از داخل قفل کردم. حتی مسیری برای دور زدن هم نداشتم. به هر طریقی بود به انتهای خیابان رسیدم اما از شدت ترس نمی توانستم به دیگر معتادانی نگاه کنم که پشت نخاله های ساختمانی نشسته بودند و مرا می پاییدند! قرار بود تا دقایقی دیگر صحنه قتل زن ۵۳ ساله به دست«مردکلنگی» بازسازی شود و من حدود نیم ساعت زودتر به نشانی محل جنایت رسیده بودم.همه آینه های خودرو را زیر نظر داشتم . هر بار که معتادی از کنارم عبور می کرد،همه پیکرم می لرزید به طوری که گویی دچار تب و لرز شده ام.

طولی نکشید که با ورود خودروی پلیس به محل،اندکی احساس امنیت کردم. تصورم این بود که عبور پرطمطراق رئیس کلانتری محل،معتادان متجاهر را فراری می دهد که آشکارا محل وقوع جنایت را به قرق خود درآورده اند اما هیچ کس توجهی به خودروی حامل رئیس کلانتری هم نداشت و همچنان به کار خود مشغول بودند به همین دلیل خودروی پلیس برای تامین امنیت محل بازسازی صحنه قتل،به فضای باز برگشت. دقایقی بعد خودروی حامل قاضی ویژه قتل عمد هم در حالی به محل رسید که این صحنه های ناخوشایند توجه قاضی دکتر صادق صفری را نیز به خود جلب کرده بود.

لحظاتی بعد«جواد-ر»(متهم به قتل) از خودروی کارآگاهان پلیس آگاهی پیاده شد و با دستور مقام قضایی به داخل منزل نقلی نوسازی قدم گذاشت که دیگر کسی داخل آن انتظارش را نمی کشید.

اشک در چشمانش حلقه زده بود که پرسیدم، این خانه را خودت ساختی؟ با این سوال گویی روح و روانش تکان خورد. نگاهی به چهره ام انداخت و گفت:نه! همسرم در یک انباری نگهداری تخم مرغ کار می کرد. او با پس اندازهایش این زمین کوچک را خرید و چندماه قبل نیز تصمیم گرفت آن را بسازد! به او گفتم من چیزی ندارم!بیکارم!پولی ندارم! ولی او گفت:خدا بزرگ است! مقداری وام می گیریم و با پس اندازی که دارم خانه را می سازیم! همسایگان ابتدا می گفتند شما بیایید،ما به شما شعله گاز می دهیم!برق می دهیم! ولی به هیچ کدام از حرف هایشان عمل نکردند!با وجود این همسرم این خانه را ساخت.

سواد هم داری؟ نه! بیسوادم.

چرا؟چون در روستای شفیع آباد در نزدیک قوچان زندگی می کردیم.پدرم کشاورزی می کرد و من هم در کنار او کار می کردم، به همین خاطر هم درس نخواندم.

چند سال با همسرت زندگی کردی؟۳۷سال ،بزرگ ترین پسرم۲۲ساله است.

اختلاف با همسرت از چه زمانی شروع شد؟از حدود یک سال قبل! به او می گفتم چند روز سرکار نرو!ولی او توجهی نمی کرد!از حدود ۱۰ روز قبل هم هیچ گونه روابط عاطفی باهم نداشتیم که این موضوع آزارم می داد.

پشیمانی؟ مثل...پشیمانم!

و دوباره اشک ها از چهره اش سرازیر شدند.

​​​​​​​ با فراهم شدن مقدمات بازسازی صحنه جنایت،ابتدا سرگرد شکیبا(افسر پرونده)به بیان جزئیاتی از این ماجرای تکان دهنده پرداخت و سپس متهم به قتل مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد. او با تفهیم موادی از قانون مجازات اسلامی از سوی قاضی دکتر صادق صفری ،مبنی بر این که مواظب اظهارات خود باشید و حقیقت ماجرا را بیان کنید، دوباره همان کلنگ جنایت را به دست گرفت  وبا اشاره قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد به تشریح صحنه قتل پرداخت.

 او در پاسخ به سوالات متعدد قاضی ویژه قتل عمد مشهد گفت:آن شب حدود ساعت ۲۱بود که همسرم به من گفت:برو موزاییک بیاور! آخر در آن وقت شب موزاییک می خواست چه کار کند؟بعد هم گفتم شناسنامه ام را بده! ولی گفت:صبح جمعه شناسنامه ات را می دهم!

 قاضی پرسید:در آن وقت شب شناسنامه را می خواستی چه کنی؟ گفتم شاید برای نگهبانی بروم و کاری پیدا کنم که شناسنامه لازم می شود!

از طرف دیگر هم به من محل نمی گذاشت و مدعی بود که تو نامحرم هستی! به همین خاطر عصبانی شدم و کلنگ را از کنار اجاق گاز برداشتم . او خواب بود که ۳ضربه محکم بر سرش کوبیدم!

قاضی صفری پرسید:پسرت در کجا خوابیده بود؟ در کنار همسرم!

چه زمانی متوجه قتل شد؟وقتی که همسرم آخرین نفس هایش را می کشید و خُرخُر می کرد.

پسرت اقدامی نکرد؟چرا قصد داشت مرا بزند!ولی در این هنگام با اورژانس تماس گرفت و من هم بیرون از منزل منتظر آمبولانس ایستادم.

موضوع غیراخلاقی خاصی از همسرت دیده بودی؟نه!به هیچ وجه!

چرا با کلنگ به سر همسرت کوبیدی؟ این جا که وسایل دیگری هم وجود داشت؟نمی دانم!به یک باره کلنگ را دیدم!

معتادی؟بله! متادون مصرف می کنم! آن شب هم مثل همیشه متادون خوردم!

دفاع دیگری داری؟ نه! فقط پشیمانم!

با پایان بازسازی صحنه جنایت،قاضی دکتر صادق صفری ،دستور انتقال متهم به زندان مرکزی مشهد را صادر کرد تا این پرونده جنایی دیگر مراحل دادرسی را طی کند.

آخرین اخبار «حوادث خراسان رضوی» را در صفحه حوادث خراسان رضوی و حوادث مشهد حادثه 24 بخوانید.

صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.

در همین رابطه