قتل مرد دلارفروش برای ازدواج با همسرش / جزئیات جنایت در گفتگو با قاتل

پسر جوان که به همسر مردی دلارفروش علاقه مند شده بود در جنایتی فجیع او را به قتل رساند تا بتواند با همسرش ازدواج کند.
تاریخ: 26 فروردین 1398
شناسه: 12546

اوایل دی ماه امسال جسد سوخته مردی در بیابان های اطراف مشهد پیدا شد. او با ضربات سنگ که به سرش برخورد کرده بود به قتل رسیده و عاملان جنایت تلاش کرده بودند که جسد وی را بسوزانند. بررسی‌ها نشان می داد که خانواده مرد 37 ساله ای چند روز قبل ناپدید شدن وی را به پلیس اعلام کرده بودند. با حضور آنها در پزشکی قانونی، معلوم شد که جسد پیدا شده متعلق به جوان گمشده است.

به گفته خانواده مقتول، وی در کار خرید و فروش دلار بود و با همسرش به شدت اختلاف داشت. آنطور که مشخص بود همسر وی همزمان با ناپدید شوهرش ناپدید شده بود و هیچ کس از او خبر نداشت. مقتول و همسرش دو فرزند نوجوان داشتند و آنها می‌گفتند که پدر و مادرشان به شدت با یکدیگر اختلاف داشتند به حدی که چند شب پیش وقتی پدرشان برای انجام معامله کاری از خانه بیرون رفته بود مادرشان وسایلش را جمع کرد و گفت می‌خواهد برای مدتی تنها زندگی کند تا شوهرش را راضی به طلاق کند.

همه شواهد حکایت از این داشت که کسی جز همسر مقتول راز جنایت را نمی داند. در تحقیقات بیشتر مشخص شد که این زن 36 ساله به نام نازنین از مدت ها قبل با پسری 24 ساله به نام کامران رابطه داشته و پسر جوان نیز ناپدید شده است. تردیدی وجود نداشت که هر دوی آنها در این جنایت دخالت دارند. اگرچه آنها سعی کرده بودند ردی از خود به جا نگذارند اما با گذشت 3 ماه ردپای آنها در تهران بدست آمد. همین کافی بود تا ماموران روز شنبه آنها را در مخفیگاهش حوالی مرکز تهران دستگیر کنند و به زندگی مخفیانه شان پایان بدهند. آنها برای انجام تحقیقات به شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند و در بازجویی های اولیه خود را بیگناه دانستند. با این وجود قاضی کامران رضوانی به تحقیق از آنها ادامه داد تا اینکه پس از دو ساعت بازجویی زن جوان راز جنایت را فاش کرد. وی گفت: من از جزییات جنایت و نقشه ای  که کامران کشیده بود بی اطلاع بودم تا روزی که او شوهرم را به قتل رساند و به من زنگ زد و گفت کار را تمام کرده است. فکر می کردم شوخی می کند اما وقتی قسم خورد باورم شد و در آن شرایط به تنها چیزی که فکر می کردم فرار بود. با خود گفتم اگر کامران را دستگیر کنند پای من هم گیر است و آبرویم می رود. به همین دلیل فرار کردم و در این مدت ارتباطم را با خانواده و حتی فرزندانم قطع کرده بودم تا اینکه دستگیر شدیم. با اعترافات این زن، پسر جوان نیز به قتل اقرار کرد و هر دو با قرار قانونی راهی بازداشتگاه شدند.

آشنایی در اینستاگرام

کامران متهم به قتل و جوانی 24 ساله است. او که اصرار داشت بیگناه است وقتی متوجه شد که زن جوان راز جنایت را فاش کرده چاره ای جز بیان حقیقت ندید و جزییات جنایت را آشکار کرد. در ادامه گفت و گو با این متهم را می‌خوانید.

کی با زن جوان آشنا شدی و نقشه قتل شوهرش را کشیدی؟

آشنایی اولیه من با نازنین به 8 سال پیش برمی گردد. من آن زمان 18 سال بیشتر نداشتم و ساکن شمال کشور بودم. نازنین به همراه همسر و فرزندانش برای تفریح از مشهد به شمال ایران آمده بودند که با هم آشنا شدیم. مدت کوتاهی تلفنی با هم در ارتباط بودیم و او از مشکلات زندگیش می گفت. اینکه شوهرش مردی بداخلاق است و مدام کتکش می زد. اومی گفت قصد دارد ازشوهرش طلاق بگیرد. می‌گفت مدام در دادگاه خانواده مشهد رفت و آمد دارد اما مدتی بعد دیگر جواب زنگ ها و پیامهایم را نداد. من هم به خیال اینکه شرایط زندگیش بهتر شده دیگر مزاحمش نشدم تا اینکه دو سال پیش به صورت اتفاقی در اینستاگرام یکدیگر را پیدا کردیم و با هم گپ زدیم.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

 متوجه شدم نازنین همچنان با شوهرش اختلاف دارد. می‌گفت که شوهرش کتکش می زند و حاضر نیست طلاقش بدهد. این شد که ما دوباره با هم آشنا شدیم تا اینکه به تنهایی نقشه قتل کشیدم.

چرا؟

برای اینکه شوهر نازنین طلاقش نمی داد و مدام اذیتش می کرد. او دیگر کلافه و خسته شده بودم. حتی فکر خودکشی به سرش زده بود. می‌خواستم از این زندگی نجاتش دهم.

از جزییات نقشه ات بگو؟

نازنین از نقشه ام بی اطلاع بود. چندین بار به او گفتم که بالاخره شوهرت را از بین می برم و او فکر می کرد من شوخی می کنم و یا از روی عصبانیت این حرف‌ها را می زنم. فکر می‌کردم تنها راه خلاص کردن نازنین از این زندگی کشتن شوهرش است تا بتوانیم بعد از آن با آرامش در کنار هم زندگی کنیم. برای اجرای این نقشه با شوهر او طرح دوستی ریختم. او در کار خرید و فروش دلار بود و بهانه خرید دلار به او زنگ زدم و بعد  مرد جوان را به رستورانی که در آن کار می کردم دعوت کردم. در قدم بعدی شروع کردم به دروغ پردازی. به او گفتم اطراف بیابان های مشهد عتیقه پیدا کرده‌ام و به سود کلانی رسیده ام . او هم وسوسه شده تا وارد کار عتیقه شود. بعد به بهانه اینکه دوستم نقشه گنج به من داده و در بیابان های اطراف مشهد چند قطعه عتیقه زیر خاک پنهان کرده او را به آنجا کشاندم. وقتی رسید با سنگ به سرش زدم و جسدش را به آتش کشیدم.

چند وقت بود که در مشهد کار می‌کردی؟

یک سال پیش به خاطر نازنین از شمال به مشهد آمدم و در رستورانی مشغول به کار شدم.

بعد از قتل چه کردی؟

به نازنین زنگ زدم و گفتم شوهرش را کشته‌ام. او ابتدا باورنمی کرد اما بعد وسایلش را جمع کرد و شبانه به تهران آمدیم. خانه ای در مرکز تهران اجاره کردیم و به عنوان کارگر در رستورانی کار می کردم تا اینکه لو رفتیم.

در همین رابطه