حادثه 24 - هر روزه چندین و چند روایت از کودکآزاری شنیده میشود اما شنیدن آسیبی که از سوی والدین به کودکان میرسد دلخراشتر است. یکی از مددکاران اجتماعی به نام نرگس رضایی، مددکار اجتماعی موسسه خیریه مهرآفرین است که هشت سال است که به عنوان مددکار در این موسسه فعالیت میکند. او از چند روایت دردناک و دلخراش از کودک آزاری توسط والدین معتاد که در این هشت سال دیده است، برای ما میگوید.
چند ماه قبل اهالی محله اوراقچی های شوش، مددجویی را به ما ارجاع دادند که این مددجو خود مصرف کننده مواد مخدر و در زندان بود و دو کودک هم داشت یک دختری دو تا سه ساله و دیگری پسری چهار تا پنج ساله. پسر نزد همسر دوم زن و دختر نزد پیرزنی معتاد به نام ننه فری نگه داری میشد.
چندین بار اهالی محله وضعیت وخیم این بچه ها به اورژانس اجتماعی اطلاع داده بودند اما هر بار مددکاران اورژانس اجتماعی به این محله میرفتند بچه ها جایی که گفته شده بود نبودند و مددکاران نمی توانستند بچه ها را پیدا کنند چرا که مددکاران اورژانس اجتماعی مثل ما در این محلات رفت و آمد نداشتند و با اهالی محله در ارتباط نبودند به همین دلیل نمیتوانستند بفهمند بچه ها دقیقا در کدام خانه هستند.
زمانی که ما میخواستیم بچه ها را تحویل بگیریم یکی از مصرف کنندگان مواد مخدر محله به من جای چاقوی ننه فری، زن 50 ساله ای که از دختر کوچکتر نگه داری میکرد، را نشان داد و گفت آدم خطرناکی است و با چاقو به یکی از معتادان حمله کرده است و کمر او را زخمی کرده است.
ما چندباری به محله اوراقچی ها رفتیم وتوانستیم با همسر موقت خانوم که از پسر نگه داری میکرد، ارتباط بگیریم. همسر موقت مادر راضی نمیشد که ما بچه را از او جدا کنیم چرا که میگفت به او وابسته شده است. البته بحث تعرض یا آزار جنسی در میان نبود چون بچه ها را به پزشکی قانونی ارجاع دادیم. ارتباطی مانند لوطی گری بین این دو در چریان بود. با این حال اهالی محله به ما اطلاع دادند که ساعت یک یا دو نیمه شب این پسر بچه را در کوچه ها میگشته اند که دست او یک پایپ (وسیله مصرف شیشه) هم دیده شده اند.
شبی حدود ساعت یک یا دو شب به ما زنگ زدند و گفتند که جان پسر بچه در خطر است. ما به پلیس و اورژانس اجتماعی زنگ زدیم. پلیس گفت باید خودتان در محل حضور داشته باشید تا ما نیرو بفرستیم. من هم به دلیل مسایل امنیتی نمیتوانستم آن وقت شب تنها به آن محله بروم. در نهایت ون اورژانس اجتماعی به محله رفت. آن شب ارتباط ما با اورژانس اجتماعی قطع شد در نهایت توانستیم پسر بچه را در شرایط بسیار سخت از همسر دوم زن تحویل بگیریم چرا که او شروع به خودزنی میکرد تا بتواند پسر بچه را نگه دارد.
خواهر این پسر بچه هم نزد یک پیرزن معتاد و خلافکار نگه داری میشد. اهالی محله میگفتند این پیرزن، زن ها را با دروغ به محله میکشاند تا مردها به آنها تجاوز کنند و دختر بچه های کوچک را برای تکدی گری نگه میدارد. روزی که میخواستیم خواهر این پسر بچه را از این پیرزن تحویل بگریم هم من دچار آسیب شدم چون به محض اینکه ننه فری من را در محله دید به سمت من حمله کرد و دستم را جوری فشار داد که تاندون دستم پاره شد.
مورد دیگری را به ما ارجاع دادند که زن مصرف کننده به قدری نئشه شده بود که متوجه نبود دختر یک ساله اش به بخاری چسبیده و پوست دستش در اثر سوختگی کنده شده است اما بچه را ساعت یک یا دو نیمه شب بچه را به اورژانس میرساند به خاطر اینکه خواهر همسرش به دیدن او می آید و صبر میکند تا خواهر همسرش برود تا او متوجه سوختگی دست بچه نشود.
حدود هفت یا هشت سال پیش در یکی از محله های منطقه دوازده مددجویی را به ما ارجاع دادند که8 مادر هنگام مصرف مواد مخدر دختر یک ساله خود را گاز میگرفت تا دختر گریه نکند. این دختر بچه به علت بیماری قلبی مدام گریه میکرد و متاسفانه به دلیل رسیدگی دیرهنگام نتوانست دوام بیاورد و فوت کرد.