برای واکاوی دقیق قتل خانوادگی در بلوار فردوس، نیازمند اطلاعات بیشتری درخصوص گذشته متهم و نوع رابطه او با همسر و فرزندش هستیم. اما براساس اطلاعات منتشرشده در این خصوص میتوان گفت «تحقیر» که متهم از آن بهعنوان انگیزه ارتکاب قتل صحبت کرده، نمیتواند علت اصلی این حادثه باشد و ریشه این حادثه عمیقتر از آن چیزی است که بهنظر میرسد.
تحقیر و سرزنش عاملی است که میتواند باعث شود فرد که «خودارزشمندی» بهشدت پایینی دارد، تحریک و این خودارزشمندی دستکاری شود. وقتی چنین شرایطی در فرد وجود دارد، او به تحقیر و سرزنش بسیار حساس میشود و برای اینکه از خودش دفاع کند، ممکن است واکنشهای تند و فیزیکی بروز دهد. خودارزشمندی پایین آدمها باعث میشود آنها نسبت به قضاوتشدن حساس شوند و وقتی مورد قضاوت قرار میگیرند و نمره قبولی دریافت نمیکنند، دست به رفتارهای غیرمعقول و تند بزنند. درمورد متهم این پرونده آنجا این فرضیه صدق میکند که اول از سوی همسرش مورد قضاوت قرار گرفته و بیعرضه خوانده شده و سپس زمانی که او فریاد میکشیده از ترس قضاوت همسایگان در مورد خودش، او را به زور ساکت کرده است. این شرایط سبب شده فرد خشمگین شده اما نتواند خشمش را تنظیم کند. خشم، یک هیجان طبیعی است و کمک میکند انسان بتواند از خودش دفاع کند. خشم یک هیجان دربرابر ناکامی است اما وقتی هیجان خشم تنظیم نشود، پرخاشگری ایجاد میکند. اما چطور میشود در این شرایط خشم را تنظیم کرد؟
یکی از تکنیکهای مؤثر در این مواقع ترککردن محل است. اینکه فرد میتوانست به همسرش بگوید که تو حالا عصبانی هستی و من بیرون میروم تا آرام شوی. تکنیک دیگر تغییردادن موقعیت است. مثلا در زمانی که همسر متهم در حال داد و فریاد بود، او میتوانست برای تغییردادن موقعیت، با او همدلی کند و بگوید متوجه عصبانیت تو هستم. من هم از اتفاقی که افتاده ناراحتم و... تکنیک دیگری که کاربرد دارد، تکنیک حواسپرتی است. هرچند در این موقعیت خاص این تکنیک چندان نمیتوانست مؤثر باشد، اما در موارد مشابه فرد میتواند حواس خودش را با کار دیگری پرت کند و مانع خشمش شود. مثلا به اتاق دیگری برود و موزیک گوش کند. با فرد دیگری صحبت کند یا... اما بهترین تکنیک «معنادهی جدید به موقعیت» است. در این تکنیک فرد درون خودش موقعیت را میفهمد، لمس میکند و متوجه میشود که فرد مقابل عصبانی است و به جای مواجهه خشن با او رفتار خودش را تنظیم میکند و به آن معنای تازهای میدهد. مثلا در این پرونده فرد میتوانست در برابر پرخاشگریهای همسرش به این درک برسد که او برای سفر برنامهریزی کرده بود و دلش میخواست چند روز را در آرامش بگذراند اما حالا جلسه کاری، برنامه سفر را بههم ریخته است. نکته دیگر این است که بهنظر میرسد این فرد در درازمدت مسائل حلنشده زیادی با همسرش داشته و این مسائل مثل یک زخم درمان اساسی نشده و هر بار با مسکن آرام شده تا جایی که عفونت کرده و سیستمهای حیاتی را از کار انداخته است. و در آخر اینکه برای پیشگیری از مشکلات حاد در زندگی باید به جای انکار و نادیدهگرفتن، با آنها روبهرو شویم و در جهت برطرفکردن آنها اقدام کنیم.