اعضای بدن دو کودک که در جریان دو حادثه دچار مرگ مغزی شده بودند به 6 بیمار نیازمند اهدا شد و به آنها زندگی دوباره بخشید.
نخستین حادثه 5 مرداد در کرج رخ داد، زمانی که امیررضا باقرزاده درحال بازی در حیاط خانهشان بود چشم پسرک 5 ساله به نردههای بین ورودی ساختمان و پارکینگ افتاد. بیاختیار به سمت نردهها دوید اما ناگهان تعادلش را از دست داد و در حالیکه سرش بین نردههای آهنی گیر کرده بود بدنش میان زمین و آسمان معلق ماند. صدای فریادهای پسر 5 ساله به هوا بلند شد دقایقی بعد پدر و مادرش به او رسیدند اما امیررضا بیهوش شده بود. پسرک به بیمارستان شهید باهنر کرج منتقل شد اما به کما رفت و چند روز بعد دچار مرگ مغزی شد. با مرگ مغزی امیررضا خانوادهاش به اهدای اعضای او رضایت دادند و پسرک جان سه بیمار را نجات داد.
بازی با لاستیک تراکتور
دومین حادثه در یکی از روستاهای زنجان و اینبار نیز در حین بازی کودکانه رخ داد. پدر ابوالفضل صفری در رابطه با حادثهای که برای پسرش رخ داده گفت: در زیرزمین خانهمان انباری وجود دارد که فصل پاییز در آنجا سیبزمینی میریزیم. اما در این فصل سال انبار خالی است و بچهها برای بازی به آنجا میروند. یک لاستیک زاپاس تراکتور با رینگش در زیرزمین بود که ابوالفضل و 4 تا از بچههای دیگر فامیل برای بازی از آن استفاده میکردند. عصر 7 مرداد هنگام بازی ناگهان لاستیک تراکتور روی بچهام افتاد. لبه رینگ به سر بچهام برخورد کرد. وقتی باخبر شدم بلافاصله او را به بیمارستان خدابنده استان زنجان بردم. در آنجا گفتند تجهیزات ندارند و درخواست انتقال بچهام را با بالگرد دادند. اما گفتند به خاطر بدی هوا بالگرد نمیتواند پرواز کند. به ناچار با آمبولانس بچه را به یکی از شهرهای اطراف بردیم و بعد از آن به بیمارستانی در زنجان منتقل کردیم. سه روز پسرم در بیمارستان بستری بود که پزشکان گفتند دچار مرگ مغزی شده است.
از زنجان تا تهران برای اهدای عضو
پدر ابوالفضل ادامه داد: همسرم با شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شد، میگفت اگر یکی از دکترهای سرشناس زنجان مرگ مغزی بچهام را تأیید کند به اهدای عضو رضایت میدهد. باید همسرم را راضی میکردم در نهایت هم پس از صحبت با پزشک معروف زنجان به اهدای اعضای پسرم رضایت داد، با برادرهایم و بزرگان فامیل هم مشورت کردم و بالاخره آنها هم رضایت دادند. اما شرط گذاشتم خودم همراه پسرم تا بیمارستان سینای تهران برای اهدای عضو بروم. حس میکردم خدا دارد مرا امتحان میکند و دوست داشتم در امتحان سر بلند بیرون بیایم، اعضای بدن پسرم میتوانست جان چند نفر را نجات دهد. با آمبولانس همراه ابوالفضل به تهران آمدم و این بدترین و سختترین قسمت ماجرا بود. بالاخره به تهران آمدیم و ابوالفضل را تحویل پرسنل بیمارستان سینا دادم و به شهرم برگشتم و چند ساعت بعد جسد ابوالفضل را با آمبولانس به ما تحویل دادند. دکتر ساناز دهقانی رئیس واحد فراهمآوری اعضای پیوندی بیمارستان سینا در این رابطه گفت: پس از گرفتن رضایت اهدای اعضا از خانواده دو کودک، با هماهنگیهای انجام شده، دو کودک در دو مرحله جداگانه از بیمارستانهای محل زندگیشان به بیمارستان سینا منتقل شدند. با تلاش تیم پزشکی بیمارستان کبد و دو کلیه ابوالفضل صفری - 7 ساله - به سه بیمار نیازمند و دو کلیه وکبد پسر 5 ساله نیز به سه بیمار دیگر اهدا شد.