مردی که پس از قتل همسرش شروع به داستانسرای کرده و وانمود میکرد که همراه او به خارج از کشور سفر کردهاند، پس از افشای راز جنایت و در نخستین جلسه بازپرسی مدعی شد که عاشق همسرش بوده و باورش نمیشود او را به قتل رسانده است.
این مرد 39 ساله اسفند سال گذشته در خانهشان در جنوب شرق تهران با همسرش درگیر شد و او را به قتل رساند. سپس جسد او را با ماشین به جاده هراز برد و در آنجا رها کرد. مرد جنایتکار برای اینکه راز جنایت را پنهان کند با گوشی همسرش و از طریق واتس آپ و تلگرام با خانواده او چت میکرد و پیام میداد که خانوادگی و قاچاقی به ترکیه سفر کردهاند و قرار است از آنجا به یکی از کشورهای اروپایی بروند. با طولانی شدن غیبت آنها، خانواده زن جوان به ماجرا مشکوک شدند تا اینکه شنیدند دامادشان در ایران است و اصلا به ترکیه نرفته. به همین دلیل در نزدیکی خانه او به کمین نشستند و دامادشان را گیر انداختند و او ناچار شد راز قتلی که پنجم اسفند ماه پارسال مرتکب شده بود را فاش کند. او در بازجویی های اولیه انگیزه اش را اختلاف شدید با همسرش عنوان کرد و گفت بیشتر دعواهای آنها به خاطر مشکلات مالی بوده است. او دیروز در نخستین جلسه بازپرسی در شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران، ماجرای دیگری تعریف کرد و مدعی شد همسرش وسواس داشته است. گفتوگو با او را در ادامه بخوانید.
تو که مدعی بودی با همسرت بر سر مسایل مالی اختلاف داشتی، چطور حالا ادعای دیگری را مطرح میکنی؟
مسایل مالی در کار نبود. همسرم وسواس داشت و حاضر نمیشد به دکتر برود. واقعا خسته شده و کم آورده بودم با این حال هرگز به کشتن او فکر نکرده بودم.
چرا طلاق نگرفتی؟
چون عاشقش بودم. از طرفی نگران وضعیت دخترم بودم.
از کی متوجه شدی که مریض است؟
بیشتر از 10سال پیش با هم ازدواج کردیم. اوایل همه چیز خوب بود اما رفته رفته بیماری به سراغش آمد. مثلا اگر می خواست یک لیوان را بشوید شاید نیم ساعت تا یک ساعت طول میکشید. مجبور شدم برای مدتی کارم را رها کنم تا در خانه کار کنم و نگذارم او اذیت شود. وقتی فرزندمان به دنیا آمد، اوضاع بدتر هم شد و این ماجرا ادامه داشت تا اینکه آن اتفاق رخ داد.
از شب حادثه بگو؟
وضعیتم را که برایتان توضیح دادم. دیگر کم آورده بودم و نمیدانستم چه کار کنم. آن شب دخترم خواب بود و همسرم مثل همیشه شروع کرد به ایراد گرفتن. وقتی او داد می کشید من به دیوار تکیه دادم و چشمانم را بستم. ناگهان حس کردم دستانش را دور گردنم انداخته و قصد دارد خفه ام کند. چشمانم را باز کردم و در یک لحظه گردنش را گرفتم اما ناگهان او از حال رفت. هنوز باورم نمیشود که با دستان خودم، زنی را که عاشقش بودم به قتل رساندهام. بعد ترسیدم و تصمیم گرفتم جسد را پنهان کنم تا رازم فاش نشود. ابتدا آن را به داخل ماشین بردم و بعد دخترم را که خواب بود به ماشین منتقل کردم. به سمت جاده هراز رفتم و جسد را در جایی خلوت کردم.
اگر ماجرا اینطور است که میگویی، چرا خودت را معرفی نکردی و شروع به دروغپردازی کردی؟
به خاطر دخترم ترسیدم. گفتم مادرش که فوت شده، من هم اگر به زندان بیفتم تکلیف دخترم چه می شود؟ به همین دلیل تصمیم گرفتم داستان سرایی کنم به دروغ به خانواده همسرم گفتم که قاچاقی به ترکیه رفتهایم. نمیخواستم کسی از من خبر داشته باشد اما درنهایت پس از 2 ماه رازم فاش شد.