زمان مطالعه: 8 دقیقه

افشای راز قتل کودک 7ماهه توسط مادرش بعد از یک سال

مردی بعد از گذشت یک سال، راز مرگ پسر 7ماهه‌اش را فاش کرد و مدعی شد که همسرش قاتل است.
31 اردیبهشت 1399
شناسه : 32191
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/32191
1178+
بالا
مردی بعد از گذشت یک سال، راز مرگ پسر 7ماهه‌اش را فاش کرد و مدعی شد که همسرش قاتل است.

حادثه24- مردی بعد از گذشت یک سال، راز مرگ پسر 7ماهه‌اش را فاش کرد و مدعی شد که همسرش قاتل است. «همسرم یک سال قبل پسر 7ماهه‌ام را به قتل رساند اما من حقیقت را پنهان کردم » این گفته مردی جوان است که از همسرش به اتهام قتل عمدی پسرش شکایت کرده و با شکایت او زن جوان نیز بازداشت شد.

چند روز قبل مردی جوان به اداره پلیس رفت تا راز مرگ پسر7ماهه‌اش را فاش کند. او گفت: همسرم یک سال قبل پسرم را به قتل رساند اما من و او  این جنایت را حادثه وانمود کردیم. وی ادامه داد: ماجرا از این قرار بود که اردیبهشت‌ماه پارسال، همسرم مینا، پسر 7ماهه مان را درحالی‌که بی‌وقفه گریه می‌کرد، در آغوش گرفته بود. در خانه بودیم و او راه می‌رفت تا بچه آرام شود. مینا کلافه شده بود و اصلا حال روحی خوبی نداشت. ناگهان پسرمان را روی زمین کوبید و او حالش بد شد. من که به‌شدت ترسیده بودم فورا پسرم را به بیمارستان رساندم. او تحت درمان قرار گرفت اما تلاش پزشکان برای نجات او بی‌فایده بود و پسرم جانش را از دست داد. وی ادامه داد: پس از ازدواج با همسرم متوجه شدم که او بیماری روحی و روانی دارد، بعد از اینکه بچه دار شدیم هم همچنان دچار مشکلات روحی بود. پس از مرگ پسرمان به‌شدت حالش وخیم شد و تحت درمان قرار گرفت. 
به همین دلیل تصمیم گرفتیم حقایق را پنهان کنیم. به پزشکان گفتم که پسرمان از گهواره‌اش به زمین پرت شده است و به همسرم گفتم که او هم این موضوع را تأیید کند. می‌دانستم اگر حقیقت را بگویم او را دستگیر می‌کنند و تحمل زندانی شدن را ندارد. وی ادامه داد: چون من شکایتی نداشتم پرونده مرگ پسرم بسته شد و همسرم تا چند ماهی در بیمارستان بستری بود. وقتی حالش رو به بهبودی رفت تصمیم گرفتم واقعیت مرگ پسرم را فاش کنم. نمی‌توانستم با این عذاب وجدان و دروغی که به همه گفته بودم کنار بیایم. مدام چهره پسرم مقابل چشمانم است.

بازداشت مادر
با شکایت پدر از مادر، پرونده‌ای در دادسرای جنایی تهران تشکیل شد و قاضی ولی مرادی بازپرس شعبه دوم دستور تحقیقات در این خصوص را صادر کرد. آنطور که کارآگاهان متوجه شدند سال گذشته پسربچه 7ماهه ای در یکی از بیمارستان‌های پایتخت فوت شده و خانواده‌اش اعلام کرده بودند مرگ او حادثه بوده است. پدرو مادر گفته بودند که فرزندشان از گهواره به زمین افتاده و چون پدر شکایتی در این خصوص نداشت پرونده مختومه شد. با تأیید مرگ کودک و شکایت پدر، قاضی جنایی دستور بازداشت مادر را صادر کرد. او بازداشت شد اما در بازجویی‌ها منکر قتل کودکش شد. با این حال قاضی دستور داد تا این زن برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار بگیرد.

متهم:پسرم از دستم لیز خورد

زن جوان حرف‌های شوهرش که علیه او شکایت کرده و گفته وی مرتکب قتل شده را رد کرد. او می‌گوید مرگ پسرش حادثه بوده و هرگز او کودکش را به زمین نکوبیده است.

چطور پسرت جانش را از دست داد؟
از دستم لیز خورد اما شوهرم به تمام پرسنل بیمارستان گفت که پسرمان از گهواره به زمین افتاده است.
چطور بچه از دستت لیزخورد، بیشتر توضیح بده؟
در یک لحظه این اتفاق وحشتناک افتاد. روز حادثه خانه بودیم و پسرم خواب بود. ناگهان از خواب پرید و شروع به گریه کرد. او را در آغوش گرفتم تا آرامش کنم اما بی‌وقفه گریه می‌کرد. شوهرم نیز در سرویس بهداشتی بود و پسرم همچنان بی‌قراری می‌کرد. نمی‌دانم چه شد که ناگهان بچه از دستم رها شد و روی زمین افتاد. نتوانستم تعادلم را حفظ کنم و فکر می‌کنم از دستم لیز خورد. وقتی روی زمین افتاد وحشت کردم و با کمک شوهرم او را به بیمارستان بردیم. دو روزی هم در بیمارستان بستری بود اما زنده نماند.
چرا همان موقع حقیقت را نگفتید؟
خیلی ترسیده بودم. از سوی دیگر حالم اصلا خوب نبود به حدی که در بیمارستان بستری شدم و به من با دستگاه شوک وارد کردند. به همین دلیل شوهرم دلش به حالم سوخت و گفت پسرمان از گهواره به زمین افتاده است. اما حالا از من شکایت کرده و می‌گوید قاتلم. مگر می‌شود مادری عمدا بچه‌اش را بکشد؟ مرگ او یک حادثه بود و مدت‌ها طول کشید تا حال روحی‌ام خوب شود. حالا هم ادعا ندارم که کامل خوب شده‌ام چون مدام چهره پسرم مقابل چشمانم است.
همسرت مدعی شده که بیماری روحی و روانی داشتی؟
قبل از ازدواجم دارو مصرف می کردم و افسردگی داشتم. مدتی هم در بیمارستان اعصاب و روان بستری بودم اما به‌تدریج حالم بهتر شد. تا اینکه با شوهرم آشنا شدم. او همسایه مان بود و یک‌بار هم قبلا ازدواج کرده بود. اما همسرش فوت شده بود و من شدم همسر دوم او. بعد از ازدواج حال روحی خوبی داشتم اما بعد از مرگ پسرم دوباره بیمار شدم. با این حال شوهرم  هوای من را داشت و باعث شد تا حالم به مرور بهتر شود و با غم ازدست دادن پسرم کنار بیایم.حالا هم نمی‌دانم چرا از من شکایت کرده است. درصورتیکه ما هیچ مشکلی در زندگی نداریم.

ارسال نظر